باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،
می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.
می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ، رو به خورشید ترانه ، رو به سوی شادکامی .
می دویدم ، می دویدم ، هر چه دیدم غم فزا بود ، غصه ها و گریه ها بود ،
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا ، نیست باران ، نیست باران ، گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم ، می دویدم مثل مجنون ، با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران ، بی کبوتر ، بوف شومی سایه گستر ، باز جادو ، باز وحشت ،
بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران ، از عبث پر بود و از غم ، لیک فهمیدم که شادی
مرده او دیگر به دلها ، مرده در این سوگواری...
نظرات شما عزیزان:
مهدی 
ساعت11:09---22 فروردين 1391
وبلاگ خوب و قشنگی دارین. بسیار خوندنی و جالب است. ممنونم
درود بر شما
مهران 
ساعت23:34---29 اسفند 1390
سلام
آپم با چندتا عیدی توپ
منتظرم تا بیای
بدوووووووووووووووو
نریمان 
ساعت18:42---20 اسفند 1390
سلام...از اینکه به یادم بودی ممنون...ادامه بود شما عالی هستی.این برای شماامیدوارم خوشت بیاد
آرزوی من برای تو...
سالها بعد، یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی اما،
آرزوی من برای خوشبختی تو، تو را درخواهد یافت و در بر خواهد گرفت
و احساس خواهی کرد اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تر
و نخواهی دانست که چرا...
همیشه از خدا می خواهم آنچه شایسته توست به تو بدهد
نه آن که آرزو داری
زیرا گاهی آرزوی تو کوچک است و شایستگی تو بسیار....بای
hengame 
ساعت23:31---2 اسفند 1390
salam vaaay che veblogi aliyeeeeeeeeee
biya be manam sar bezan age movafeghi bego tabadol lik konim
montazeretam biyayaaaaaaa
نسیم 
ساعت0:36---1 اسفند 1390
سلام عسیسم
خیلی وب خشملی داریا
اگه دوست داشتی به منم سر بزن[بوسه]
برچسبها: <-TagName->
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:
,
| 12:47 قبل از ظهر
| بهاره رسولی
|